عرفه

 

نویسنده: مسعود - سه‌شنبه ٢٢ مهر ۱۳٩۳

شنبه برای عرفه  به اتفاق منزل جان  :دی رفتیم حسینیه. صفای خاصی داشت. این دومین بارم بود. سری قبل فکر میکنم بارسال بود که در دانشگاه شرکت کردم با نوای زیبای حاج اقا قاسمی. ولی چیزی نمیفهمیدم. اما امسال فرق می کرد. گوش شیطان کر بهتر بود.

کمی پریشان و سرگشته ام تقریبا مثل همیشه. هنوز نتوانستم راهم را پیدا کنم. هیچ چیز دست یافتنی ای راضی ام نمی کند. دستمان هم از دست نیافتنی ها خیلی خیلی خیلی دور است. هر چه فکر میکنم و نگاه می کنم زندگی هیچ جذابیتی ندارد برایم بدون آن دست نیافتنی ها درد اینجاست که کم اراده ام. دکتر یک داستانی تعریف می کرد. که هر سری به یادش می افتم کلی منقلب می شوم و امیدوار. ببینیم چه می شود.